آشنایی با الموت و کتاب خداوند الموت! حسن صباح
نویسنده : پل آمیر
در این کتاب می خوانیم الموت منطقه ای واقع در جنوب غربی دریای مازندران بود که منطقه ای کوهستانی بشمار می آید و در دنیای قدیم یکی از مراکز بزرگ داروسازی بشمار میرفت. حسن صباح که در الموت زندگی میکرد یک آریایی نژاد محسوب میشد و پیروانش اسم او را بدون علی ذکره السلام بر زبان نمی آوردند و همچنین او را خداوند الموت مینامیدند.در ادامه با دانلود کتاب می خوانیم حسن صباح یا خداوند الموت در واقع رهبر و امام فرقه "باطنی" شمرده میشد. فرقه باطنی فرقه ای از مذهب اسماعیلیه است که مثل تمام شیعیان، علی بن ابیطالب را امام اول میدانست و فرزندان او را تا امام جعفر صادق امام میشمرد. ولی بعد از امام جعفر صادق عقیده داشت که پسرش اسماعیل امام است، نه پسر دیگرش امام موسی کاظم. دوران قدرت الموت از قیامت القیامه یعنی سال ۱۱۶۴ میلادی زمانیکه کیش باطنی آشکارا خود را معرفی نمود و جنگ کرد، شروع شد، و هنگام حمله هلاکوخان خاتمه یافت، یعنی ۹۵ سال دوران قدرت باطنی ها طول کشید... گروه دوستداران الموت
ذبیح الله حکیم الهی دشتی فرزند اسماعیل معروف به ذبیح الله منصوری ؛
در سال 1276 شمسی در شهر سنندج متولد شد. تحصیلات مقدماتی خود را در آن شهر و کرمانشاه انجام داد و زبان فرانسه و انگلیسی را فرا گرفت. پدرش علاقه ای به تحصیل او نداشت ولی مادرش از خانواده علماء و روحانیون بود. ** ذبیح الله حکیم الهی دشتی در سال 1299 وقتی به تهران آمد می خواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته می شود حدود 1400 کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروش ترین کتابها به زبان فارسی می باشند.
** ذبیح الله منصوری بسیار ساده می زیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت همواره از خودکشی برادرش که جزو 53 نفر همراهان ارانی به زندان افتاده بود و سه سال محکومیت یافت و بعداً خود را از بین برد ناراحت بود.
** ذبیح الله منصوری که نوشته ها و ترجمه هایش خوانندگان فراوان یافت، نویسنده ای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر؛ وقتی بعد از شهریور 20 او را شناختم و کراراً برای ترجمه و نوشتن مقاله در چاپخانه او را می دیدم گفتگو با او فقط در چند جمله خلاصه می شد.
** ذبیح الله منصوری در سال 1365 در سن 89 سالگی در تهران در گذشت. یادش گرامی باد
از ذبیح الله حکیم اللهی دشتی که جامعه کتابخوان ما او را با نام «ذبیح الله منصوری»می شناسد نزدیک به هزار و 400 نوشته، ترجمه و کتاب باقی مانده که بعضی از آن ها با وجود حجم زیاد صفحات و مجلدات متعدد به فروش بالایی دست پیدا کرده اند.
درباره این مترجم نام آشنا حرف و حدیث هایی مثل این مورد که الحاقات او به متن چندین برابر متن اصلی نویسنده است و ... بسیار است اما نمی توان نادیده گرفت که چاپ های چهل و چندم بعضی از ترجمه های او حکایت از اقبال عمومی به آثار وی دارند.
منصوری شهرت خود را بین اهل مطالعه به ترجمه کتاب هایی همچون «خواجه تاجدار»، «سینوحه» و «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» مدیون است.
ناشرانی که کار های وی را چاپ کرده اند می دانند که ترجمه های منصوری- هرچند که حجیم و چند جلدی هستند- همواره از پر درآمد ترین کتاب ها بوده و هستند.
ترجمه ذبیح الله منصوری از«سینوحه» نوشته «میکا والتاری» که چاپ اول آن در سال 1364 منتشر شد تا به امروز به 47 چاپ رسیده است.
برگردان او از «فرزند نیل» نوشته هوارد فاوست تا به حال 10 چاپ خورده و چاپ چهاردهم «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» نوشته کنستان ویرژیل گیورگیف با ترجمه وی به چاپ چهاردهم رسیده است.
چاپ دهم «سفرنامه ماژلان» نوشته «پیگار فتادی لومبارد» و بیست و هفتمین دوره انتشار کتاب «کنیز ملکه مصر» اثر «میکل پیرامو» از ترجمه های دیگر این مترجم پرتلاش هستند که توسط نشر زرین چاپ و منتشر شده اند.
«خداوند الموت» نوشته نویسنده فرانسوی «پل آمیر»* با ترجمه منصوری در حال حاضر به چاپ 43 رسیده و برگردان او از کتاب «امام حسین و ایرانیان» تالیف «کورت فریشلر» چاپ 17 خود را در انتشارات جاویدان سپری می کند.
علاوه بر آثار یاد شده، رمان 10 جلدی «سه تفنگدار»، کتاب 4 جلدی «سرزمین جاوید»، «منم تیمور جهانگشا»، «کنت مونت کریستو»، «جنگ ایرانیان»، «زندگی و سرانجام ماری آنتوانت»، «اسپارتاکوس»، «غرش طوفان»، «ژوزف بالسامو»، «ملاصدرا» و بسیاری رمان و کتب تاریخی دیگر بخش کوچکی از ترجمه های معروف منصوری در عمر 89 ساله او را تشکیل می دهند.
آثار این مترجم که به خاطر حجم وسیع ترجمه ها و نوشته هایش** جزو نوادر تاریخ تالیف و ترجمه در ایران و شاید جهان به حساب می آید همان اندازه که پر فروش و عامه پسند بوده و هستند، به همان اندازه نیز جدی و مورد پسند حرفه ای های ادبیات نیز بوده اند.
منصوری در کنار چاپ کتاب هایش که توسط چند ناشر معروف و نام آشنا مثل «امیر کبیر»، «جاویدان»، «زرین»، «مستوفی» و ...منتشر شده، با نشریات و جراید کثیر الانتشار جدی و عامه پسند نیز همکاری داشته که از میان این دو طیف مختلف المنافع می توان از «کتاب هفته» که توسط احمد شاملو اداره می شد و «خواندنیها» که علی اصغر امیرانی آن را می گرداند اشاره کرد.برای هر دو این مجلات هرهفته می نوشت و ترجمه می کرد.
ذبیح الله منصوری در سال 1276 در سنندج به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدماتی در زادگاهش و کرمانشاه به سال 1299 به شوق تحصیل رشته دریانوردی به تهران آمد.
* نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عده ای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بوده است.
** منصوری 89 سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی بر جامانده و مقایسه آن ها با مدت عمر او (صد البته با کسر کردن ساعات خواب و خوراک) از این حکایت می کند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بوده است. نمونه مشابه منصوری با کمی توفیر را می توان در احمد شاملو سراغ گرفت.
** ذبیح الله حکیم الهی دشتی در سال 1299 وقتی به تهران آمد می خواست در رشته دریا نوردی تحصیل کند ولی در روزنامه کوشش به ترجمه چند کتاب پرداخت و از آن به بعد به نوشتن اشتغال یافت. گفته می شود حدود 1400 کتاب و نشریه منتشر کرده که از پرفروش ترین کتابها به زبان فارسی می باشند.
** ذبیح الله منصوری بسیار ساده می زیست و به همسر و دو فرزند خود علاقه فراوانی داشت همواره از خودکشی برادرش که جزو 53 نفر همراهان ارانی به زندان افتاده بود و سه سال محکومیت یافت و بعداً خود را از بین برد ناراحت بود.
** ذبیح الله منصوری که نوشته ها و ترجمه هایش خوانندگان فراوان یافت، نویسنده ای بود بسیار متواضع و دیر جوش و گوشه گیر؛ وقتی بعد از شهریور 20 او را شناختم و کراراً برای ترجمه و نوشتن مقاله در چاپخانه او را می دیدم گفتگو با او فقط در چند جمله خلاصه می شد. ** ذبیح الله منصوری در سال 1365 در سن 89 سالگی در تهران در گذشت. یادش گرامی باد
از ذبیح الله حکیم اللهی دشتی که جامعه کتابخوان ما او را با نام «ذبیح الله منصوری»می شناسد نزدیک به هزار و 400 نوشته، ترجمه و کتاب باقی مانده که بعضی از آن ها با وجود حجم زیاد صفحات و مجلدات متعدد به فروش بالایی دست پیدا کرده اند.درباره این مترجم نام آشنا حرف و حدیث هایی مثل این مورد که الحاقات او به متن چندین برابر متن اصلی نویسنده است و ... بسیار است اما نمی توان نادیده گرفت که چاپ های چهل و چندم بعضی از ترجمه های او حکایت از اقبال عمومی به آثار وی دارند.
منصوری شهرت خود را بین اهل مطالعه به ترجمه کتاب هایی همچون «خواجه تاجدار»، «سینوحه» و «محمد پیغمبری که از نو باید شناخت» مدیون است.
«خداوند الموت» نوشته نویسنده فرانسوی «پل آمیر»* با ترجمه منصوری در حال حاضر به چاپ 43 رسیده و برگردان او از کتاب «امام حسین و ایرانیان» تالیف «کورت فریشلر» چاپ 17 خود را در انتشارات جاویدان سپری می کند.
علاوه بر آثار یاد شده، رمان 10 جلدی «سه تفنگدار»، کتاب 4 جلدی «سرزمین جاوید»، «منم تیمور جهانگشا»، «کنت مونت کریستو»، «جنگ ایرانیان»، «زندگی و سرانجام ماری آنتوانت»، «اسپارتاکوس»، «غرش طوفان»، «ژوزف بالسامو»، «ملاصدرا» و بسیاری رمان و کتب تاریخی دیگر بخش کوچکی از ترجمه های معروف منصوری در عمر 89 ساله او را تشکیل می دهند.
آثار این مترجم که به خاطر حجم وسیع ترجمه ها و نوشته هایش** جزو نوادر تاریخ تالیف و ترجمه در ایران و شاید جهان به حساب می آید همان اندازه که پر فروش و عامه پسند بوده و هستند، به همان اندازه نیز جدی و مورد پسند حرفه ای های ادبیات نیز بوده اند.
منصوری در کنار چاپ کتاب هایش که توسط چند ناشر معروف و نام آشنا مثل «امیر کبیر»، «جاویدان»، «زرین»، «مستوفی» و ... منتشر شده، با نشریات و جراید کثیر الانتشار جدی و عامه پسند نیز همکاری داشته که از میان این دو طیف مختلف المنافع می توان از «کتاب هفته» که توسط احمد شاملو اداره می شد و «خواندنیها» که علی اصغر امیرانی آن را می گرداند اشاره کرد.
برای هر دو این مجلات هرهفته می نوشت و ترجمه می کرد.ذبیح الله منصوری در سال 1276 در سنندج به دنیا آمد و پس از تحصیل مقدماتی در زادگاهش و کرمانشاه به سال 1299 به شوق تحصیل رشته دریانوردی به تهران آمد.زبان انگلیسی و فرانسه می دانست و به واسطه همین دانایی اول بار ترجمه هایش را به روزنامه «کوشش» سپرد.ترجمه به دلش نشست و از تحصیل رشته ای که قصد خواندنش را داشت منصرف شد و این گونه بود که هزار و 400 مقاله، نوشته و ترجمه از خود بر جا گذاشت. وی سرانجام در تاریخ18 خرداد 1365 جان به جان آفرین تسلیم کرد.* نقل است که اصلا شخصیتی به نام «پل آمیر» در تاریخ ادبیات فرانسه وجود ندارد. عده ای معتقدند «خداوند الموت» پرداخته ذهن منصوری بوده است.** منصوری 89 سال نوشت و ترجمه کرد. نگاهی به آثاری که از وی بر جامانده و مقایسه آن ها با مدت عمر او (صد البته با کسر کردن ساعات خواب و خوراک) از این حکایت می کند که او هنگام راه رفتن و خوردن هم مشغول نوشتن و ترجمه بوده است. نمونه مشابه منصوری با کمی توفیر را می توان در احمد شاملو سراغ گرفت.
دکتر حمیده چوبک کیست؟ معرفی چهره های ماندگار الموت
معرفی بانوی محترم خانم دکتر حمیده چوبک
معاون هیات .78-1377. مدیر پروژه آثار فرهنگی - تاریخی الموت ،1379.
معرفی نورالدین الموتی؛ قاضی ماندگار
نورالدین الموتی اگرچه نتوانست دست مفسدان قدرت را برای همیشه از اداره امور و چپاول اموال مردم قطع کند اما نشان داد استقلال قوه قضاییه تا چه حد میتواند بر روند پیشرفت و توسعه همه جانبه کشور کمک کند.
او از مال دنیا بهرهای نبرده بود و تا اواخر عمر در خانه اجارهای زندگی میکرد، بااین حال هیچگاه عزت نفس و استقلال خود را از دست نداد. بعد از دوران وزارت الموتی، قدرتمندانی که به خاطر او محاکمه شده بودند از او انتقام گرفتند و بارها علیه او اعلام جرم کردند.
۱۶ آذر روز دانشجو گرامی باد
دانشجو فریاد بلند حقیقت و نماد بارز آرمان طلبی، عدالت خواهی و استکبار ستیزی است.دانشگاه قوه عاقله و مرجع تشخیص راه غلط از درست و تشخیص حق از باطل است.این روز را به همه دانشجویان عزیزدر سراسر کشور تبریک وتهنیت عرض مینمایم. گروه دوستداران الموت
"اخلاق"، گمشده ی این روزهای ما !
گریزی به ماجرای بیمارستان خمینی شهر !
شاید باید چند روزی می گذشت تا؛ پس از فرونشستن گرد و غبار احساسات، کمی منطق میدان دار بشود و با کمی تامل، راحتتر از موضوعی که ؛ اشارت به مشکلاتی بمراتب عمیق تر در جامعه ی ایرانی دارد ،نوشت.
اتفاقی ناخوشایند و بیشتر از آن غیر اخلاقی در بیمارستان خمینی شهر، رخ داد، و بالاخره، کم و کیف و واقعیت اصل ماجرا ، پس از نشر عکسها و مطالب متعدد و بعضا متضاد روشن است . برخی چنان نوشتند و کارتون و کاریکاتور کشیدند و شعر سرودند و همه را به یک چوب راندند، که انگار در جامعه کاملا اخلاقی ایران، استثنایا؛ خبط و خطایی شده است و اوضاع در سایر حوزه های اجتماع وفق مراد و متناسب با استانداردهای یک جامعه ی اخلاقی است ! و البته پرداختن و نقد کژیها، غایت آرزو هر انسان آزاده و اخلاقی است، اما وقتی کمی دقیق تر به اوضاع و احوال جامعه بنگریم، خواهیم دید که ؛ نه! ظاهرا آسمان در همه ی صنوف و بخش های اجتماع، کم و بیش به همین رنگ و اوضاع به همین منوال است، با یک محتوای مشترک و یکسان، اما با شکل های بروز و ظهور به ظاهر متفاوت ! ولی ظاهرا فعلا و صرفا "جامعه پزشکی" در تیررس انتقاد و دعوت به اخلاق قرار گرفته اند !
به یقین این نوشتار سعی بر توجیه یا تنزل و تقلیل یک خطا ندارد که پیش از این هم بعنوان یک فعال صنفی جامعه پزشکی، نقدهایی از درون به صنف خود داشته ام، اما آنچه در این روزها بعنوان خلایی محسوس درباره ی این موضوع وجود دارد ؛ "تنزل و کاستن بحث، به مقابله با یک صنف است"، بشکلی که انگار این اتفاق دستمایه ایی موجه برای از میدان بدر بردن رقیبی و یا صنفی زاید شده است!.
غافل از اینکه آنچه اتفاق افتاد و بعضا رخ خواهد داد، فقط پرده ایی از واقعیات جامعه ی ایرانی است، واقعیتی بنام کمرنگ شدن ارزشهای اخلاقی و انسانی، که اگر دقیقتر دنبال شود می توان در هرجا، بخش و صنف اجتماعی نشانی از آن را دریافت از سوار شدنی ساده دریک تاکسی، تا مراجعه برای کاری اداری و ساده و...تا بود و نبود یک جان یک انسان در اتاق عمل، و جای جای زندگی روزانه ی ما ایرانی ها!
پس کاش دایره ی حساسیت های اخلاقی و اجتماعی مان را کمی وسیع تر کنیم تا حرفهایمان جدی تر شنیده شود، و نقد هایمان، صرف مقابله با یک صنف در جامعه تلقی نگردد !
وقتی از اخلاق سخن می رانیم و داد بی اخلاقی سر میدهیم، باید بدانیم اخلاق امری فراگیر است نه بخشی و سلیقه ایی !
محک اخلاق و رعایت کردنش، فراتر از ابزار شدن آن است. نمی توان با بی اخلاقی داد اخلاق زد چیزی که متاسفانه، در این مثال اخیر هم(ماجرای بیمارستان خمینی شهر) شاهدش بودیم ؛ عده ایی از موضع اخلاق ، عکسها و روایات مجعول از ماجرا را نشر می دادند و احساسات عمومی را علیه جامعه پزشکی بسیج می کردند ! غافل از اینکه بر فرض حسن نیت این افراد!(که البته مخدوش است )، برای رسیدن به امری اخلاقی، نمی توان ابزاری"غیر اخلاقی" را به خدمت گرفت !
پس اگر حادثه اخیر و حواشی آن را در کنار مسایل و مشکلات دیگر جامعه ی ایرانی قرار دهیم خواهیم دید ؛ خلا و نقصان جامعه ی ما دقیقا همان چیزی است که هرکس، از سر موعظه دیگران را به نداشتن اش متهم می کنیم ؛ اخلاق.... نوشته دکتر فخرالدین حیدریان